مدرسه علميه الزهرا مياندوآب

اللم عجل لولیک الفرج
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

گفتگو با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!

جواب امام زمان:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد…
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی…
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی…
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی..

مکتب عشق(حوزه)

20 دی 1393 توسط پرهیزگار

یابن الحسن ای گل زهرا از آن زمان که در مکتب عشق تو (حوزه) گام نهادم  آنجا که با نام پر برکت مادرت زهرای اطهر عطر آگین گشته دلم  در حال وهوای دیگری است  . خدا را چگونه شکر کنم  براین منت که بر من نهاد.

خدا یا تو مرا به جایی کشاندی که گویی سالها یه دنبال آن گشته ولی نیافته بودم واین دست تقدیر بود که مرا به اینجا کشانید وچگونه وصف کنم جایی را که از حد بیرون است.

دانستم افرادی که در این مکان (حوزه)  علم می آموزند عنوان سربازی تورا دارند از خود می پرسم یک سرباز وظیفه شناس و متعهد چه مسولیتی دارد و چه باید بکند . تا چنین عنوانی برای او شایسته یاشد.

ای پنهان از چشمها و پیدا در دیده مومنان ،اگر هرکس در این مکان درس بخواند سرباز تو است پس سربازانت از حد گذشته اند. چرا ظهورت را به تاخیر می اندازی؟ چرا چشم دوستدارانت را به جمال دلربایت روشن نمی نمایی؟ چرا منتظران چشم به راه را از انتظار در نمی آوری؟

ومی یابم آنچه که از خود پرسیده بودم .آری سرباز تو بودن لیاقت می خواهد وشاستگی می طلبدو مسئولیتی بس سنگین است.

محصلین حوزه تنها نام وعنوانی را به دوش می کشند در حالی که تو اگر اندکی یار ویاور مخلص داشتی حتما طلوع می کردی ،همچون خورشیدی که سپیده دمان می دمد و جهان را نورانی می کند .

ما همچون کشتی هایی در گل مانده منتظر نجاتیم وبه دنبال ساحلی امن می گردیم .

مادر انتظار توائیم وتودر انتظار اذن خداوند.

اللهم عجل لولیک الفرج

 نظر دهید »

فصل امتحان

07 دی 1393 توسط پرهیزگار

 

خدایا هر بار که نامم را در سربرگ  امتحانات نوشتم

آرزو کردم که این بارنامه اعمالم را آن هنگام که ولی نعمتم مهدی (عج) تصحیح می کند

…خطوط قرمزش کم باشد

…وروی آن نوشته باشد

سرباز من خوب بود ولی سعی ات را بیشتر کن.

 

 نظر دهید »

آزادی یواشکی و آزادی آشکار

29 اردیبهشت 1393 توسط پرهیزگار

تو ای بانو
موجی به چادرت بده
فخر بفروش
و متکبرانه آزادی ات را به رخ شان بکش
به رخ آن بیچاره هایی که از عقده ی یک آزادی یواشکی عرق کرده اند…
که تو
نه حتی آزادانه
که عاشقانه چادر به سر کرده ای
فخر بفروش
ای تو که آزادی ات آشکار است و نه یواشکی


 2 نظر

الهی!آیا میشود روزی این آسانیها سخت شوند و سختی ها آسان؟

21 اسفند 1391 توسط پرهیزگار

چه سخت باورم داری ومرا میفهمی

چه آسان محکومم میکنی و مرا از خود میرانی

من چه سخت تورا به دست آوردم و دلت را به دلم دوختم

در این زمانه چه ساده و بی تکلف است دل شکستن

چه آسان است جدایی دو دل ز یکدیگر

چه آسان شیطان ساخته هایمان را بایک ظن کوچک ویا حتی بایک قضاوت بیجا ویران میکند

چه آسان دل از بهترین ها میکشیم ودل به خصم میبندیم

چه سخت است باور یقین هایمان

چه آسان است باور آنچه نمیدانیم

چه آسان از دست میدهد پیر خرابت رنج هفتاد ساله اش را

چه سخت به دست می آورد یک شب عبادت خا لصانه را

چه آسان عاطفه ها بوی ریا میدهند

چه آسان محبت بازیچه دستها گشته وعاشقی لکه دار

چه سخت است عاشقی ودرک عشق به معنای حقیقی

چه آسان عشق واحساسمان را به بهای اندک میفروشیم

چه سخت درس عشق وعاشقی را به معشوق ازلی پس میدهیم

چه آسان دل بانوی عاشقی رامیشکنیم

وچه سخت بر دلش به خاطر زخمهایی که زده ایم،مرحم می نهیم

وای چه آسان اورا به بهای اندکی در یک آن ازخود دور می سازیم

چه آسان اشک مادرانه اش را جاری میسازیم

چه سخت به خاطرش شبها را بیدار می مانیم

چه آسان او را تا صبح دربستربیماری بادلی پر از اندوه رها میکنیم

چه سخت گشته دست مهربانی بر سر یتیم کشیدن

چه آسان گشته  اشک یتیم ریختن

چه آسان گشته چشم در چشم شیطان دوختن ومحو او شدن و دل به او باختن

چه سخت گشته خود را د رپس پرده حیا نگه داشتن

چه آسان حریم الله ،حرم سرا گشته

چه سخت است عالمانه حریم دل نگه داشتن

چه آسان از ناشناخته ماندن قبر مادرمان میگذریم و دلتنگش نمیشویم

چه سخت بی یاوری مولایمان علی (ع) و 25 سال سکوت عالمانه اش را درک میکنیم

چه آسان به بیگانه اجازه  میدهیم که به حسین و عاشورا بی حرمتی کند و به غیرتمان برنمیخورد

چه آسان با این همه مدعی شیعه وسرباز،پسر فاطمه( س) را آقای جمعه های غریب خطاب میکنیم

چه آسان به غربت سرورمان اعتراف میکنیم

چه آسان اعمالمان را دو دستی تقدیم غیر صاحبش میکنیم

وچه سخت غربتش را درک میکنیم

بارالها!چه سخت است زندگانی میان این همه آسانی

الهی!آیا میشود روزی این آسانیها سخت شوند؟وسختی ها آسان؟

به امید آن روز…..

دلنوشته ی سرکارخانم مینا منصور طلبه ی پایه پنجم

 

 

 5 نظر

السلام علی نساء الحائرات

13 دی 1391 توسط پرهیزگار

 

 

اربعین در راه است و بوی عرفان عرفه  ،بوی آرزوهای منی،بوی احرام و بوی سعی صفا و مروه ، و شهری که در انتظار اولین زائرش چشم به  راه  است ، او می داند که زینب می آید ، اما نمی داند که زینب در شام قلب دشمن را با خطبه آتشین خود در هم شکسته .

کربلا … از چه آشفته­ای ؟! از چه می ترسی ؟! می­ترسی زینب تاب دیدن تو را نداشته باشد ، یا از شرمندگی عباس   می­ترسی ؟ نترس ؛ چون دیگر رقیه­ای همراه کاروان نیست تا از فرط تشنگی بر تو بنالد ، می­ترسی زینب سراغ حسینش را از تو بگیرد ؟ می­ترسی ؟! نترس ، زینب از کربلا تا شام رمی جمرات کرد و کسی که رمی می­کند دیگر بر قربانی خویش نمی­نالد ، او یقین دارد به رمی­اش چنان که ابراهیم با یقین رمی کرد .و عرفه را در شام و مجلس یزید به آرزو رساند .

امروز می­آید تا طوافت کند تا تقصیر کند ، تا نماز احرام بخواند و از احرام خارج شود ، سعی­اش را در کربلا ، بین قتل گاه و تل ، احرامش را در عاشورا شروع کرد . حج زینب جاودانه شد ، قربانیش نه جان ، بلکه نفس بود .مکه ،  به حاجیهایت بگو اگر احرام می بندید اقتدا بر زینب کنید تا کربلا دوباره احیا شود ، تا شعور عاشورا و اربعین در شیعه به جای شور بنشیند ، تا خطبه خوانان همه درس بگیرند که کربلا یک واقعه نبود ؛ یک دنیا عشق بود و ایثار و درس ، و واعدنا موسی اربعین لیله .  

دلنوشته سرکار خانم زکیه نورآقاخانی/طلبه سطح سه 

 

 12 نظر

آمدآن ختم امم

14 تیر 1391 توسط پرهیزگار

 

 

 

نیمه ی شعبان گل نرگس شکفت  چلچله از شادمانی شب نخفت

آبشار یک لحظه آرام شد ، نریخت
تا که رازش با گل نرگس بگفت

سرو حیران شد از آن فر و جلال
ماه فرو مانده در آن حسن جمال

آسمان از شوق بارش سر گرفت
کوه حیران ماند از آن عرف و کمال

اطلسی در باغچه خندید و شکفت
لحظه ی سبز دعا با غنچه گفت:

هر چه زیبایی خداوند افرید
جملگی در غنچه ی نرگس نهفت.

 

 5 نظر

نجوايي من المذنب الي الغفور

10 اردیبهشت 1391 توسط پرهیزگار

درسمت توام

دلم باران دستم باران دهانم باران چشمم باران

روزم رابابندگي تو پاگشا ميكنم

هراذاني كه مي وزد پنجره ها باز ميشوند

ياد توكوران ميكند

هراسم توراكه صدا مي زنم

ماه دردهانم هزار تكه مي شود

كاش من همه بودم وباهمه دهانها تورا صدا ميزدم

كفش هاي ماه را ب پا كرده ام و به سوي تو مي آيم

مرا درياب.

اي نزديكتر از….

 

 

 2 نظر
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اخبار
  • دل نوشته های طلاب
  • درمحضربزرگان
  • سربازنمونه
  • دستورالعمل های مجرب
  • سنگر
  • طب سنتی
  • مهارتهای زندگی
  • مناسبتها
  • اهل بیت
  • ولایت فقیه
  • احادیث
  • شهدا
  • شهدا
  • احادیث
  • پایان نامه ها
  • بسیج طلاب
  • بسیج طلاب
  • دعا
  • دعا
  • دعا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

لوگوی ما



ثانيه هاي انتظار

log

لینکها

آماربازدید

کد آمارگیر

درمحضر نور

دریافت کد ابزار آنلاین
بلاگ گروه مترجمین ایران زمین

روز شمار محرم

ابزار پرش به بالا
کدهای عکس و تصویر
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس