نجوايي من المذنب الي الغفور
10 اردیبهشت 1391 توسط پرهیزگار
درسمت توام
دلم باران دستم باران دهانم باران چشمم باران
روزم رابابندگي تو پاگشا ميكنم
هراذاني كه مي وزد پنجره ها باز ميشوند
ياد توكوران ميكند
هراسم توراكه صدا مي زنم
ماه دردهانم هزار تكه مي شود
كاش من همه بودم وباهمه دهانها تورا صدا ميزدم
كفش هاي ماه را ب پا كرده ام و به سوي تو مي آيم
مرا درياب.
اي نزديكتر از….