الهی!آیا میشود روزی این آسانیها سخت شوند و سختی ها آسان؟
چه سخت باورم داری ومرا میفهمی
چه آسان محکومم میکنی و مرا از خود میرانی
من چه سخت تورا به دست آوردم و دلت را به دلم دوختم
در این زمانه چه ساده و بی تکلف است دل شکستن
چه آسان است جدایی دو دل ز یکدیگر
چه آسان شیطان ساخته هایمان را بایک ظن کوچک ویا حتی بایک قضاوت بیجا ویران میکند
چه آسان دل از بهترین ها میکشیم ودل به خصم میبندیم
چه سخت است باور یقین هایمان
چه آسان است باور آنچه نمیدانیم
چه آسان از دست میدهد پیر خرابت رنج هفتاد ساله اش را
چه سخت به دست می آورد یک شب عبادت خا لصانه را
چه آسان عاطفه ها بوی ریا میدهند
چه آسان محبت بازیچه دستها گشته وعاشقی لکه دار
چه سخت است عاشقی ودرک عشق به معنای حقیقی
چه آسان عشق واحساسمان را به بهای اندک میفروشیم
چه سخت درس عشق وعاشقی را به معشوق ازلی پس میدهیم
چه آسان دل بانوی عاشقی رامیشکنیم
وچه سخت بر دلش به خاطر زخمهایی که زده ایم،مرحم می نهیم
وای چه آسان اورا به بهای اندکی در یک آن ازخود دور می سازیم
چه آسان اشک مادرانه اش را جاری میسازیم
چه سخت به خاطرش شبها را بیدار می مانیم
چه آسان او را تا صبح دربستربیماری بادلی پر از اندوه رها میکنیم
چه سخت گشته دست مهربانی بر سر یتیم کشیدن
چه آسان گشته اشک یتیم ریختن
چه آسان گشته چشم در چشم شیطان دوختن ومحو او شدن و دل به او باختن
چه سخت گشته خود را د رپس پرده حیا نگه داشتن
چه آسان حریم الله ،حرم سرا گشته
چه سخت است عالمانه حریم دل نگه داشتن
چه آسان از ناشناخته ماندن قبر مادرمان میگذریم و دلتنگش نمیشویم
چه سخت بی یاوری مولایمان علی (ع) و 25 سال سکوت عالمانه اش را درک میکنیم
چه آسان به بیگانه اجازه میدهیم که به حسین و عاشورا بی حرمتی کند و به غیرتمان برنمیخورد
چه آسان با این همه مدعی شیعه وسرباز،پسر فاطمه( س) را آقای جمعه های غریب خطاب میکنیم
چه آسان به غربت سرورمان اعتراف میکنیم
چه آسان اعمالمان را دو دستی تقدیم غیر صاحبش میکنیم
وچه سخت غربتش را درک میکنیم
بارالها!چه سخت است زندگانی میان این همه آسانی
الهی!آیا میشود روزی این آسانیها سخت شوند؟وسختی ها آسان؟
به امید آن روز…..
دلنوشته ی سرکارخانم مینا منصور طلبه ی پایه پنجم