چادر مشکی از من جدا نمیشه
10 خرداد 1395 توسط پرهیزگار
چادر مشکی از من جدا نمیشه
خیلی مفصل با هم صحبت کردیم آتشم خیلی تند بود .بیش از حد خودم را مکتبی می دانستم به حاجی گفتم :چادر مشکی وجوراب مشکی از من جدا نمیشه.فکر نکنید اگر تهران بیام مثل تهرانیها میشم فکر میکردم محیط تهران خیلی خراب است.
اما حاجی آدم شناس بود بیشتر شنید وکمتر گفت زرنگی کرد گذاشت من خودم را خوب لو دادم آنوقت حاجی فقط یک جمله گفت:
(من هم چون دنبال اینطور آدمی می گشتم آمدم سراغ شما)
همسر شهید محمد عبادیان