ماه مهمانی خدا آمد
اللهم لک صمنا وعلی رزقک افطرنا فتقبل منا انک انت السمیع العلیم
می زند بانگ منادی که گنهکار کجاست؟
آنکه از فرط گنه ناله کند زارکجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بریارکجاست؟
بازماه رمضان آمد وبربام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست؟
سفره رنگین وخداچشم به راه من وتوست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بارعام است خدارا به ضیافت بشتاب
تا نگویی که در رحمت دا دار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره میگوید
سوزدل ساز بود دیده بیدار کجاست؟
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویندکه آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدایی که رحیم است وکریم است وغفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپرنار کجاست؟
ماه مهمانی خدا آمد …اجابت وبخشش در انتظارمان است، قصه ما امروز زیباتر می شود…
قصه انسان قصه یک دل است و یک نردبان!
قصه بالا رفتن، قصه هزار راه ویک نشانی، قصه پله پله تا ملاقات خدا.
من هنوز اول قصه ام، ایستاده روی اولین پله ،نشانی گم کرده ام ، بادوبال ناتمام ویک آسمان
دلتنگی ؛
خدایا دست دلم را میگیری؟!