روح خدا به خدا پیوست
آن شب که در آغوش مصلی بودی
خلقی به تو مجنون و تو لیلا بودی
برگرد تو گشتند و طوافت کردند
چون کعبه عشق و آرزوها بودی
از روح نماز شب تو پیدا بود
کز بهر عروج خود مهیا بودی
معراج تو برد ملتی را با خود
خود نه به خدا، خدا سرا پا بودی
تنها نه همین داغ دل امت شد
داغ دل هر لاله به صحرا بودی
مردم به جماران همه محو تو لیک
تو جای دگر محو تماشا بودی
فرماندهی کل قوا جزئی بود
عبد الله و فرمانده دلها بودی
شعر از علی انسانی
یا موسی بن جعفر
چگونگی شهادت امام موسی کاظم(ع)
علامه مجلسی روایتی از عیون المعجزات نقل کرده است که: بعد از ان که سندی من شاهک لعنة الله امام کاظم (ع) را مسموم نمود،
و طبق روایت:[وقتی امام ده عدد از خرماها را خورد،سندی بن شاهک لعنة الله اصرار می کرد که امام بیشتر از خرماها بخورد.حضرت فرمود:در آنچه خوردم تو به هدفت رسیدی و به زیادتر از آن نیازی نیست.]عده از قضات ظالم خو د را جمع کرد و گفت:
مردم می گویند ابالحسن موسی در سختی و ناراحتی به سر می برد واین موسی بن جعفر است ببینید که سالم است.نه دردی دارد نه مرضی و نه مشکلی.
امام کاظم(ع) فرمود:شاهد باشید که که من مسموم و کشته زهر و جفایم.سه روز است که مرا زهر داده اند.
شاهد باشید که من ظاهراً سالمم ولی مرا زهر داده اند.و درپایان امروز بدنم سرخ ومی شود و فردا به شدت زرد می شود و و پس فردا سفید شده و سوی رحمت و رضوان خدا می روم.
و همان طور که فرموده بود در پایان روز سوم دنیا را وداع گفت.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
شیخ صدوق نقل می کند:
هنگامی که موسی بن جعفر (ع) از دنیا رفت هارون الرشید ،شیوخ و بزرگان طالبیین و بنی عباس و سایر یبزرگان مملکتی و قشات را جمع کرد و بدن مطهر موسی بن جعفر(ع) را نیز حاضر نمود و گفت:
این موسی بن جعفر است که خودش مرده و بین من و او گناهی نیست که از خدا بخاطر آن استغفار کنم..پس بیایید او را بنگرید.
هفتاد نفر از پیروان او وارد شدند و به بدن موسی بن جعفر(ع)نگاه کردند و در بدن آن حضرت اثر جراحت یا خفگی ندیدند و در پای آن حضرت اثر حنا بود.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
و نیز روایت شده که طبیب نصرانی بعد از شهادت امام کاظم(ع) آمد و به صورت و کف پاهای آن حضرت نگاه کرد و سر خود را حرکت داد و رفت:راوی گوید:
دنبال او رفتم و علت را پرسیدم.گفت:
این فرد را شهید کرده اند و زهر در کف پاهای او جمع شده است.
منبع:کتاب مصائب لاولیا علیهم السلام.مقتل چهارده معصوم.جلد دوم.
رهبــــــــــــرم
از خود گذرکنیم که این خوان آخر است این انقلاب بیمه ی حضرت حیدر است
تحریم میکنند که تسلیممان کنند غافل از این که دل به بلاها شناور است
مارا چه کار به بازار سکه و دلار ما را به سر هوای اشارات رهبر است
جان میدهیم وننگ ملامت نمی خریم حرف دل امام همان حرف آخراست
فراخوان مقاله به مناسبت 14خرداد
خداحافظی یک معتکف
زیر این سقف یه ارامشی هست که هیچ جای دنیا نمیشه تجربه کرد مهمون کسی هستی که ………خداست
امشب مثل همه ی شبها نیست.یه بنده ی خدا به دنیا می اید که خدا به خاطرش مهمونی گرفته.همه بنده هاش هم دعوتن خوب،بد ،زشت.
سه روز و سه شب به خاطر عزیز کرده اش به بنده هاش فرصت داده. در خونشو باز گذاشته که بنده هاش بیان و ازش حاجت بخوان.بیان و روی سیاهشونو بخاطر علی،خدا سفید کنه.
این صاحبخونه ی مهربون اینقدر با سخاوته اینقدر مهربونه که من مطمئنم اگر من قطره ی اشکی از چشام بیاد .قبل من گریه کرده …
چقدر عاشقه این خدا…. چقدر ناسپاسم منه بنده…..
کاش تا دیر نشده بفهمم چه کسی بالای سرمونه
میفهمیدم وقتی تمام درهاشو بسته به روم.از سر مهربونیه از سر عشققه اون میدونه بیرون طوفانه نمیخواد آسیب ببینیم نمیخواد بشکنیم….
تو این سه روز عین یه پروانه پرورش میده توی دستهای خودش…عاشقانه
موقع پرواز با کلی گریه راهیت میکنه که شاید یه روزی مشت خدا رو یادت بیاد و برگردی حتی شده برای چند ثانیه…..
برگردی به سمتش واون بدونه که به یاد مهرش بودی که برگشتی نه وقتی که بالت شکست یا ازروی خستگی بیای یابرای شکایت
با اینکه میدونستم فقط مهمون سه روزه ی خدام ولی به این شب که رسیدم به این لحظه که رسیدم دلم نمیخواد سحر بشه دلم نمیخواد خدا که درهای خودشو بسته تا بیرون نرم فردا در رو باز کنن و بگن برید
خدا بگه برید در امان من ………دوباره زندگی کنید
کاش این درها وقتی باز میشن یه ندا…….یه حس ……. یه چیزی ته دلمو بلرزونه
که برو من بخشیدمت
برو ولی برگرد
برو ولی فراموشم نکن
کاش وقتی دم در با چشای گریون میرم یه لحظه برگردمو ببینم نگرانمه ببینم خوشحاله
می رم ولی خدا جونم تورو به خودت قسم……این نگاه نگرون این نگاه عاشقتو ازم نگیر
میرم ولی با علی عهد بستم به علی قول دادم که کاری نکنم که دلت بگیره
پای رفتن ندارم دلم میلرزه تیک تاک ساعت عذابم میده وقتی فکر فردارو میکنم که باید برم برم و غرق در زندگی بشم برم و خدایی نکرده تورو و عهدهایی که بستمو فراموش کنم
“دلم گرم خداییست… که با دستان من گندم برای یا کریم خانه میریزد.چه بخشنده خدای عاشقی دارم .که میخواند مرا با انکه میداند گنه کارم
دلم گرم است و میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم”
دلم گرم اینه که تو خدای من حتی صدای ماهی هارو میشنوی پس صدای من رو هم شنیدی
چیزی ازت نمیخوام که ازت برنیاد یعنی کاری نیست که نتونی انجام بدی
من فقط یه خواسته دارم
خدایا تنهایم نگذار
می رم ولی برمی گردم=== بنده ات مریم توحیدی
انگشتر حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت زهرا(س)از رسول خدا (ص)انگشتری طلب نمود.پیامبر به آن حضرت فرمود:آیا مایلی چیزی بهتر ازآنچه می خواهی به تو تعلیم دهم؟هرگاه نماز شب به جای آوردی،از خدای عزّوجلّ بخواه تا انگشتری به تو عطانماید.فاطمه(س)طبق فرموده پیامبر دعاکردوبه او ندا رسید که آنچه خواستی در زیر جانمازتو حاضر است.هنگامی که فاطمه (س)جانماز را کنار زد،با انگشتریاقوت بسیارگرانبهایی مواجهه گردید وبا خوشحالی،آن را به دست کرده.همان شب فاطمه(س)خواب دید که در بهشت به سر میبرد ودرمیان قصر های بهشت،سه قصر بی نظیر مشاهده نمود وپرسید :این قصرها متعلق به کیست؟گفتند:متعلق به فاطمه(س) است.وسپس وارد یکی از آن قصرهاشد ودر آنجا تختی رادید که دارای سه پایه بوده وکمی مایل شده بود.پرسیدن:چرا این تخت سه پایه دارد؟گفتند:
صاحب آن از خدا انگشتری خواست.پس یک پایه از آن را درآورده واز آن انگشتری ساختند.وتخت بر سه پایه باقی ماند.هنگام صبح فاطمه(س) نزد پدر رفته ورویای خود راشرح داد.پیامبر (ص) فرمود:ای خاندان عبالمطلب!
لَیسَ لَکُمُ الدُّنیَا إنَّمَا لَکُمُ الاخِرَةُ وَمَیعَادُکُمُ الجَنَّةُ مَا تَصنَعُونَ بِالدُّنیَا زَائِلَةٌ غَرَّارَةٍ
دنیا برای شما نیست.به درستی که آخرت برای شماست و وعده گاه شما بهشت است.دنیا را برای چه میخواهید در حالی که زوال پذیر و فریبنده است.در ادامه پیامبر از فاطمه(س) خواست که آن انگشتر را زیر جانماز خود قرار دهد.فاطمه چنان کرد و هنگامی که خوابید،دید که در بهشت وارد آن قصر گردیده و مشاهده نمود که آن تخت چهار پایه دارد.از علت آن پرسید.گفتند چون انگشتر بر گردانده شده،لذا این تخت نیز به صورت اولیه اش باز گردید.
بحار الانوار.ج۴۳٫ص۴۶a
راهی اعتکاف میشویم.......
می روم بار دگر مستم کند بی سر و بی پا و بی دستم کند
از ملک تا ملکوت
هرگز نمی توان ارزش همه زمانها را برابر دانست، چنان که نمی توان همه مکانها را برابر شمرد. برخی زمانها و مکانها ارزشی والا دارند. ماه رجب ارزشمند است، ماه سلوک و زدودن زنگارهای شیطانی از آیینه دل است؛ ماه ولایت و برافروختن چراغ معرفت در شبستان وجود است؛ ماه رجب گاهِ اعتکاف است. در این ماه، که هنگامه تحول است، عاکفان کوی دوست، با حضور در صحن و سرای دوست، پله های سلوک را پیموده و پله پله به خدا نزدیکتر می شوند. معتکف روزه اش، نمازش، حضورش در مسجد و دیگر اعمالش مایه تقرب است. در خانه دوست، سفره ایی از مغفرت و بخشایش گسترده شده و عاکف با صیقل روح و روان، زنگار گناه از دل می زداید و مهیای ضیافت بزرگ در ماه وصال می گردد. ماهی که عشاق از سفره پرفیض الهی، لقمه های راز بر می چینند و عطر قرآن از ژرفای دل بار یافتگان، مشام جان را می نوازد.
اعتکاف پرورش جسم و جان است، انسان آمیزه ای است از این دو و نیازمند پرورش در ابعاد وجودی خود؛ انسان به دنبال سعادت و کمال است، روح انسان نیازمند نیایش است، مناجاتی شیرین و زیبا، هم کلامی موجودی ضعیف با منشأ قدرتها. از آغاز خلقت تا صحنه رستاخیز، راز و نیاز زیباترین هنر آدمی است.
غفلت بد است در برخی موارد بدتر؛ جریان زمان در گذر است و با از دست دادن آهی ماند و افسوسی که به هیچ نیرزد. انسان دشمنی دارد در اوج حیله گری، با چنین دشمنی هوشیاری باید و سرعت در خیرات؛
زمان اعتکاف است. خالق مهربان قرب خلایق می طلبد. در فکر پرورش روح و روان انسان است و مقررات دینی را تشریع می کند. تنوع عبادات به دلیل نیازهای گوناگون انسانی است، هر عبادتی جوابگوی نیازی از اوست. نماز، زنگار غفلت از روان می زداید و صیقل روح و روان است. در روزه، پالایشگاه خلوص و نردبان صعود است. روزه دار پرواز در آسمان عبادت و عبودیت را می آزماید و آیینه قلبش را نورستان خدایی می کند. حج، شرکت در آزمون الهی و قطع تعلقات و دلبستگی دنیوی است. عبادات مالی؛ چون خمس و زکات و صدقات، دمیدن روح ایثار و گذشت در وجود آدمی است. اما اعتکاف، آمیزه ای از چند عبادت با فضیلت است. روزه که خود عبادتی ارزشمند است شرط اعتکاف است. حضور در مسجد و خواندن نماز هم شرط آن است. عاکف سه روز در مسجد جامع مقیم می گردد و جز برای ضروریات، کوی دوست را ترک نمی گوید. خود را از حلال باز می دارد تا با تمرین بندگی، جهاد با نفس را بیازماید. اعتکاف عهد مودّت و میثاق مجدد با پروردگار است.
در فضیلت اعتکاف این بس که معادل طواف کعبه و همتای رکوع و سجود است. خدای منّان می فرماید: “… وَ عَهَدنا اِلی ابراهیمَ وَ اِسمعیلَ اَن طَهّرا بَیتی لِلطّائِفینَ وَ العاکِفینَ وَ الرُکّعِ السُجود؛( آیه 125، سوره بقره) و ما به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان از هرگونه آلودگی تطهیر کنند.”
اساساً ارزش آدمی را عملش می رساند. معتکف انسانی بزرگ و شریف است به اندازه شرافت و فضل عملش، مقدس اردبیلی یگانه زمان در علم و عمل در شرافت و فضیلت اعتکاف گوید: مبادا کسی گمان کند که اعتکاف مقدمه عبادتی دیگر است. کسی که با طهارت و در حال روزه در مسجد مقیم می شود و تعهد قربت در اعتکاف می نماید، این عمل عبادت است. اعتکاف عبادتی مستقل است به مثابه حج و عمره و روزه و نماز و هر عبادت مستقل دیگر.
و ایام بیض در پیش است زمان عرشی شدن فرشیان؛ اعتکاف با همه فضیلتش، زن و مرد را به خود می خواند، انسان را می خواند تا در دنیای های و هوی و دود و دم، معراج انسانیت را به تماشا بنشینیم. فرصت طلایی عمر در پیش است و ایام در گذر؛ پس همتی باید تا با حضوری سبز از همسفران کوی دوست بگردیم.