مدرسه علميه الزهرا مياندوآب

اللم عجل لولیک الفرج
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

.

شهدا وحجاب

14 آذر 1393 توسط پرهیزگار

 نظر دهید »

لاله های شهر

13 آذر 1393 توسط پرهیزگار

به منظور ارج نهادن  به مقام والای شهیدان وترویج فرهنگ ایثار وشهادت  وبه یا د خون سرخ شهدا ، به یاد نماز شب  مخلصان ، به یاد نخلهای بی سر وکبوتران خونین بال پر کشیده که پروازشان در عرش الهی ،تاریخ دفاع مقدس را در جانها ودلها زنده نگه می دارد  وبه یاد آشنای دیروز وامروزشهیدان بی مزار مهدی و حمید باکری و خصوصا یادواره شهدای والامقام کارخانه قند میاندوآب با حضور مسولین و مدعوین وخانواده های شهدا وطلاب مدرسه علمیه الزهرا(س) میاندوآب برگزار گردید.

 نظر دهید »

بازدید مدیر کل محترم حوزه علمیه خواهران استان آذربایجان غربی از مدرسه علمیه الزهرا (س) میاندوآب

09 آذر 1393 توسط پرهیزگار

بازدید مدیر کل محترم حوزه های علمیه خواهران استان آذر بایجان غربی از پروژه در حال ا حداث میاندوآب  وطلاب و کارکنان مدرسه

 

 

 

 1 نظر

زندگی نامه امام موسی کاظم علیه السلام

09 آذر 1393 توسط پرهیزگار

 

زندگی‌نامه امام موسی كاظم علیه السلام:

نام:موسى‏ بن جعفر.

كنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

نكته:امام موسی كاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت امام موسی كاظم:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد امام موسی كاظم: ابواء (منطقه‏اى در میان مكه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب علیهم السلام.

نام مادر امام موسی كاظم:حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احكام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»

مدت امامت امام موسی كاظم: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

تاریخ و علت شهادت امام موسی كاظم: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏ وسیله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

محل دفن: مكانی به نام مقابر  قریش در بغداد (در سرزمین عراق) كه هم اكنون به «كاظمین» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.

فرزندان امام موسی كاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

الف) پسران‏ امام موسی كاظم

1. امام على بن موسى الرضا(ع).

2. ابراهیم.

3. عباس.

4. قاسم.

5. اسماعیل.

6. جعفر.

7. هارون.

8. حسن.

9. احمد.    10. محمد.

11. حمزه.

12. عبداللّه.

13. اسحاق.

14. عبیداللّه.

15. زید.

16. حسین.

17. فضل.

18. سلیمان.

ب) دختران امام موسی كاظم

1. فاطمه كبرى.

2. فاطمه صغرى.

3. رقیّه.

4. حكیمه.

5. ام ابیها.

6. رقیّه صغرى.

7. كلثوم.

8. ام جعفر.

9. لبابه.

10. زینب.    11. خدیجه.

12. علیّه.

13. آمنه.

14. حسنه.

15. بریهه.

16. عائشه.

17. ام سلمه.

18. میمونه.

19. ام كلثوم.

یكى از دختران امام موسی كاظم (ع) به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام كه براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اكنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.

اصحاب ویاران امام موسی كاظم :

تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى كاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد:

1. على بن یقطین.

2. ابوصلت بن صالح هروى .

3. اسماعیل بن مهران.

4. حمّاد بن عیسى.

5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.

6. عبداللّه بن جندب بجلى.

7. عبداللّه بن مغیره بجلى.

8. عبداللّه بن یحیى كاهلى.

9. مفضّل بن عمر كوفى.

10. هشام بن حكم.

11. یونس بن عبدالرحمن.

12. یونس بن یعقوب.

زمامداران معاصر:

1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).

2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).

3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).

4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).

5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).

6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

امام موسى كاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید.

امام موسی كاظم تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.

رویدادهاى مهم زمان امام موسی کاظم (ع):

1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى كاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.

2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام و معارضه آنان با امام موسى كاظم علیه السلام در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‏ موسى كاظم علیه‌السلام.

5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى كاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى كاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم علیه السلام با دستگاه حكومتىِ هارون‏الرشید، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى كاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏چینى یحیى برمكى، وزیر اعظم هارون.

10. دستگیرى امام كاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشید، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمكى.

13. مراعات كردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عكس‏العمل شدید هارون به این قضیه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.

15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهك.

16. مسموم كردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهك در زندان.

17. شهادت امام كاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پیكر مطهر امام موسى كاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارون‏الرشید.

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیكر امام موسى كاظم علیه السلام، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهیز و تكفین مناسب شأن پیكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قریش بغداد.

منبع: از كتاب “خاندان عصمت علیهم السلام” ، سید تقى واردى.

 نظر دهید »

گلچینی از بیانات مقام معظم رهبری درباره بسیج وبسیجی

30 آبان 1393 توسط پرهیزگار

 

گلچینی از بیانات مقام معظم رهبری در باره بسیج وبسیجی

- هر كس كه در دل براي سرنوشت خود، سرنوشت اين ملت و آينده ايران اسلامي ارزش قائل است آن كسي كه براي استقلال و هويت ملت خود ارزشي قائل است، آن كسي كه از تسلط قدرتهاي بيگانه بيزار است، آن كسي كه برايش آينده اين كشور و اين ملت و آينده دنياي اسلام يك هدف بزرگ محسوب مي شود، آن كسي كه از رنج هاي ملت فلسطين دلش خون است … آن كسي كه مايل است بيش از يك ميليارد مسلمان دنيا قدرت عجيبي را تشكيل بدهند كه بشريت را به سمت كمال هدايت كنند و خودشان در قله كمال قرار بگيرند، آن كسي كه اين احساسات و اين دركها را دارد و حاضر است در اين راه قدمي بردارد او بسيجي است.

 


 3 نظر

علت این که عصرهای جمعه دل انسان میگیرد

29 آبان 1393 توسط پرهیزگار

علت ایــن که عصرهای جمعه دل انسان می گیــرد

از آیت الله بهاءالدینــی رحمه الله علیه پرسیدنــد : علت ایــن که عصرهای جمعه دل انسان می گیــرد و غمگیــن می شود چیست ؟ فرمودنــد: چون در آن لحظه قلب مقدّس امـام عصــر ارواحنا فداه بــه سبب عرضــه ی اعمال انسان ها  ناراحت و گرفتــه است آدم و عالم متأثــر می شونــد. حضــرت قلب و مدارِ وجـود است ..

 2 نظر

توصیه های علمی اخلاقی بزرگان به طلاب

28 آبان 1393 توسط پرهیزگار

توصیه  علمی اخلاقی آیت الله بهجت

علم و تقوا دو بال پرواز برای هر طلبه است که اگر به هر کدام از این دو کم‌توجهی شود زیان‌های فراوانی متوجه طلبه خواهد شد. معراج السعاده مرحوم نراقی را روزی یک صفحه بخوانید و تا حد توان به آن عمل کنید.

دیگر توصیه‌های آیت الله بهجت به طلاب علوم دینی:

۱. هر شب محاسبه نفس کنید. حاسبوا قبل أن تحاسبوا.

۲. من عمل بما علم، علّمه الله علم ما لم یعلم. هر کس به آنچه می‌داند عمل کند خداوند دانش آنچه را نمی‌داند به او خواهد آموخت.

۳. هر کس محاسبه نفس کند و نیز به علمش عمل کند، خداوند محاسبه آخر عمر را به او الهام خواهد کرد.

۴. قدم به قدم انسان باید مستغفر و تائب باشد تا خداوند او را نجات دهد.

۵. هیچ شاگردی نباید در بهشت و جهنم رفتن به استادش نگاه کند. «باید خود انسان فکر بهشت و جهنم خود باشد و به دیگران نگاه نکند. باید ببیند تکلیفش چیست و به آن عمل کند. باید موازین را شناخت و از موازین پیروی کرد، نه اشخاص.

۶. با آدم‌های امین مشورت کنید تا چنانچه زهر می‌خورید به شما بگویند.

۷. انسان نباید برای چهار تا شاهی حقوق، خود را بفروشد. خدایی که رزّاق است، حتی حیوانات را روزی می‌دهد.

۸. اگر خدا را نصرت نکردی، خداوند هم شما را یاری نخواهد کرد. اگر خدا را یاری نکردی و به کسی ظلم کردی، بعداً دیگری در حق تو ظلم می‌کند.

۹. عامل بودن با عالم بودن فرق دارد.

۱۰. درس را رها نکنید.

 2 نظر

نقش حضرت زینب (س) در قیام امام حسین علیه السلام

27 آبان 1393 توسط پرهیزگار

سخنرانی امام موسی صدر در خصوص وقایع پس از واقعه کربلا

گذشت ايامي چند از واقعه کربلا، باعث فراموش‌کردن بزرگي مصيبت و عبرت آموزي از پي‌آمدهاي آن نمي‌شود. واقعيت اين است که تأثير مصيبت پس از وقوع آن، بيشتر از احساس مصيبت، پيش از وقوعش است. افزون بر اين معمولاً پي‌آمدهاي ستيز و فداکاري پس از پايان نبرد آشکار مي‌شود.

روز عاشورا امام حسين(ع) و مردان همراهش، حتي جوانان و پاره‌اي از خردسالان نيز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاريخ آمده است، در خيمه‌ها و اهل بيت امام حسين تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علي بن الحسين، امام زين‌العابدين بود. او بيمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او ديري نمي‌پايد. او را رها کردند، و نيازي به کشتن او احساس نکردند؛ زيرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.

جوان ديگري که به شکل شگفت‌انگيزي از مرگ نجات يافت، حسن مثني، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت ديده بود، و در ميان کشته شده‌ها بر زمين افتاده بود، بي‌هيچ حرکتي يا نشاني از حيات.

پس از آن که شعله‌هاي آتش نبرد فرو نشست، و خواستندکشته شده‌ها را به خاک بسپارند، او را زنده يافتند. درمانش کردند و بدين ترتيب او در چادر و ميان اسرا ماند. در برخي کتب مقاتل رويدادهايي از او در مجلس ابن زياد و يزيد و همچنين در راه آمده است. اما غير از اين دو، همه کشته شدند، و نقش اصلي براي به سرانجام رساندن رسالت امام حسين بر دوش حضرت زينب(س) باقي ماند، و او اين وظيفه دشوار را به بهترين شکل ممکن به انجام رساند.

بي‌شک او به همه مصيبت‌هايي که در روز عاشورا امام حسين به چشم ديد، دچار شد، و افزون بر آن او مصيبت از دست دادن امام حسين را نيز لمس کرد. اما در وراي اين مصيبت‌ها او وظايفي داشت.

نخستين آنها پاسداري از عزت امام حسين و نماياندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اين که آن را ناتوان، ترسو و ضعيف نشان دهد. چنان که پيش از اين گفته ام، امام حسين با فداکاري‌هاي گوناگون يارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زينب، براي رويارويي با اين مصيبت‌ها، زمينه را براي اين مسأله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشاني از ناتواني و خواري نمايان نشود و فرياد و ناله و شيون نکنند. اين گونه مسائل ابداً در کربلا نبود. امام حسين نيز در روز عاشورا بر اين امر تأکيد داشت. يعني در روز عاشورا، ياران امام حسين براي مرگ پيش دستي مي‌کردند. شاعر نيز چنين وصفشان مي‌کند:

«لبسوا القلوب علي الدروع کأنما يتهافتون علي ذهاب الانفس»

(قلب‌ها را بر روي زره نهاده بودند،گويي براي مرگ از يکديگر پيشي مي‌گيرند.)

آنها بر مرگ پيشي مي‌گرفتند، گويي به برترين جاها و زيباترين آرزوها مي‌رسند. خاندان حسين(ع) اين گونه بر يکديگر سبقت مي‌گرفتند و هرکدام از آنها با اصرار و پافشاري مي‌خواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بايستد. اين همه، هدفمند بوده است، تا در تاريخ روشن شود که راه راست و اثر ايمان و معناي عزت و بزرگي چيست. امام حسين(ع) شخصاً به اين مسأله به خوبي توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمي‌شد. بر فرزندان نمي‌گريست، و براي کشته شدگان مويه نمي‌کرد. در برابر دشمنان و غمها و مصيبت‌ها ناتواني نشان نمي‌داد.

سخن معروف درباره او را شنيده ايد: «فوالله ما رأيت مکسوراً قط قد قتل ولده و اهل بيته، أربط جأشاً ولا أقوي جناناً من الحسين» (به خدا سوگند هرگز شکست خورده‌اي را نديدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصمم‌تر و استوارتر از حسين باشد.در اين عبارت آنچه نمايان است، اراده، استواري، روشنايي در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه اين مصيبت‌ها باز هم همان موضع را، به روشني نزد بانوان در همه شرايط اين ايام و مصيبت‌ها، مي‌بينيم؛ يعني موضع قدرت و بي توجهي و بي اهميتي به مرگ، جراحت و تشنگي و دشمن.

لشکريان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسين(ع) و خاندانش و يارانش بر زمين ماندند. هنگامي که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسين، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذراندند. يعني کوشيدند تا آنچه در نبرد براي کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا اين کار را کردند؟ براي اينکه آنچه را امام حسين(ع) بدان مي‌انديشيد، بي ثمر سازند. امام حسين مي‌خواست در زندگي و پس از مرگش نيز با قدرت ظاهر شود، اما آنها مي‌خواستند که حسين را پيش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. مي‌خواستند زنان را در برابر اجساد بياورند، تا آنها بگريند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.

اين صحنه دلهره آور را تصور کنيد. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هريک از زنان برادر، همسر يا فرزندي در ميان کشته‌شدگان دارد، اما گريه نمي‌کند. آنها وظيفه داشتند که از زينب پيروي کنند. حضرت زينب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پيروي مي‌کردند.

پشت سر حضرت زينب مي‌رفتند. حضرت زينب، در جلوي آنها به جسد پاره پاره امام حسين(ع) رسيد، جسدي که حتي يک عضو سالم در آن ديده نمي‌شد. اما با اين حال جسد پوشيده از تير و شمشير و نيزه و سنگ بود؛ آنچنان که چيزي از آن پيدا نبود. نيازي نيست تاريخ اين حوادث روشن را به ما بگويد. زينب آمد و نزديک حسين ايستاد و سنگ‌ها و نيزه‌ها و شمشيرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسين را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا اين قرباني را از ما بپذير).

اين قهرماني را تصور کنيد. حسين براي زينب(س) همه چيز است. بزرگان، قهرمانان و کوه‌ها در برابر اين صحنه ناتوانند، اما زينب ابداً چنين نيست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا اين قرباني را از ما بپذير).

با اين سخن، حضرت زينب اعلام داشت که اين کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اين که بر ما تحميل شده باشد. هيچکس نگفت بياييد و کشته شويد. هيچکس نگفت که برخيزيد و هيچکس از ما اين کار را نخواست. ما با آزادي کامل آمديم و آن را برگزيديم. آنچه بدست آورديم، نتيجه خواست و اراده خودمان است. ما حسين را براي دين خدا قرباني کرديم و از خدا مي‌خواهيم که اين قرباني را از ما بپذيرد، و چيزهاي ديگر، اصلاً مهم نيست. چنان که در مجلس ابن زياد وقتي از او مي‌پرسد چگونه يافتي آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأيت الا جميلا، هؤلاء رجال کتب‌الله عليهم القتل فبرزوا إلي مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زيبايي چيزي نديدم. آنان مرداني بودند که خداوند مرگ را برايشان مقدر کرده بود و به سوي آرامگاهشان رفتند). بي‌شک پس از اين موضع حضرت زينب در برابر شهادت سرور کشته‌شدگان و سيد شهدا، ديگر زنان تکليف خود را در برابر شهداشان دانستند. چرا که هنگامه ناله وشيون و اظهار ناتواني نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و بايد به جهانيان اعلام مي‌شد که ما به اينجا آمديم و مي‌دانستيم چه رخ خواهد داد. با آسودگي آن را اراده کرديم و به‌سوي آن گام برداشتيم و تلاش کرديم و از خداوند مي‌خواهيم که آن را از ما بپذيرد. و اگر کارزار، بيش از اين فداکاري مي‌خواهد، ما آماده ايم. بنابراين نقش حضرت زينب، اين است که رسالت امام حسين و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.

من به آنچه از ناتواني‌ها و شيون‌ها و ناله‌هاي امام حسين يا زنان و يا خاندان امام حسين(ع) نقل و خوانده مي‌شود، اعتقادي ندارم. به هيچ عنوان به اين مسائل اعتقاد ندارم. اميدوارم اين مسائل مطرح نشود، چرا که اين مسايل منحرف کردن حرکت امام‌حسين و مأموريت او است. هرگز نشاني از نشانه‌هاي سستي در حسين پديدار نشد، نه بر او و نه بر ياران و زنانش. اين رسالت بزرگي بود که حسين آن را به انجام رساند. و کاري بود که حضرت زينب نيز در ميان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زينب، نقش مهم ديگري نيز به‌عهده گرفت و آن چيرگي بر توطئه بني‌اميه بود. آنها مي‌خواستند امام حسين را بکشند، بي‌آن که کسي خبردار شود.

پس از آن که مسلم بن عقيل به قتل رسيد و کوفيان به عهدشان خيانت کردند و بيعت را شکستند، به سپاه ابن زياد پيوستند. بنابراين کوفه محل دوستداران حسين نبود، بلکه صحنه‌اي براي دشمنانش بود. چرا حسين را آزاد نگذاشتند تا وارد کوفه شود؟ دليل اين کار چه بود؟

براي اين که حسين بيرون از کوفه کشته شود، حر را با سپاهي فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسين شود. سپس او را از کوفه و همه مراکز مهم مسلمين دور کردند، تا کشته شود و کسي آگاه نشود. اين نقشه آنان بود و براي همين بود که همه مردان را کشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البيت باقيه» (او را بکشيد و کسي را از اين بيت زنده نگذاريد.)

تلاش آنها بر اين بود، مي‌گفتند در صحرا توفان‌ها مي‌آيد، شن‌ها را با خود مي‌برد، و اجساد را مي‌پوشاند، و هيچکس خبردار نخواهد شد. سپس امور را براي مردم وارونه جلوه مي‌دهند و مي‌گويند: «خوارج را کشتيم». رفتار خوارج بدترين اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا که مردم خوارج را وسيله‌اي براي هرج و مرج و پاره پاره کردن امت و فتنه‌انگيزي ميان مردم مي‌دانستند. از همين رو ممکن نيست کسي خوارج را دوست بدارد. وقتي گفته شود خوارج، گويي همه چيز پايان يافته. اين حرف وسيله‌اي براي تبليغات و پنهان‌سازي و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامي بود.اينها مسائلي اساسي است براي پنهان کردن قتل حسين و پايان‌دادن و خلاص‌شدن از همه چيز. اما چه کسي اين توطئه را خنثي کرد؟ زينب، سلام‌الله‌عليها. زيرا پس از نبرد، آن را براي مردم و در مراکز اسلامي بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام و در همه جا. چگونه توانست اين مأموريت را انجام دهد. کوفه علي را مي‌شناسد. کوفه صداي علي را مي‌شناسد. کوفيان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صداي بلند علي را شنيدند. از شهادت امام بيش از بيست سال نگذشته، و بسياري از مردم علي را مي‌شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه‌هاشان ياد مي‌کنند. امام را مي‌شناسند، صداي او را شنيدند و با صدا انس پيدا کردند و دانستند که صداي علي از همين صداست. اين صدا از کجاست؟

گفتند از زني که مي‌گويند «خارجي» است. و زماني که از او خواستند تا سخن بگويد، ديدند که با راويان مقاتل با زبان علي سخن مي‌گويد. در اين لحظه بود که دريافتند کساني که آنها را کشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پيروز شوند و دين خدا را ياري رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشتند. آنها بر اثر کارزار همسران و برادران و فرزندان خودشان کشته شدند. در اين هنگام ناله‌ها و گريه‌ها را آغاز کردند. حضرت زينب(س) براي آنها سخن گفت؛ نفس‌ها در سينه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتي زنگ چارپايان نيز از حرکت افتاد. مردم شيون و زاري آغاز کردند. پس از اين، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را براي آنها به تصوير کشيد.

نتيجه آن شد که تا زينب وارد کوفه شد و يک يا دو روز در آنجا ماند، کار انجام گرفته براي همه کوفيان روشن شد؛ قضيه کشتن حسين و آنچه روي داده بود و چگونگي آن و جزئيات تجاوزها و همه چيز. زينب بدينسان از شهري به شهر ديگر مي‌رفت.

چرا از شهري به شهر ديگر مي‌رفت؟ شما مي‌دانيد که در گذشته کاروان نمي‌توانست زمان زيادي در بيابان به مسيرش ادامه دهد. زيرا اسبان و قاطران و امکانات حمل و نقل توانايي نداشتند که مثلاً پانصد کيلومتر در بيابان بروند. از همين رو ناچار بودند که از راههايي بروند که از شهرها و روستاها مي‌گذشتند. بنابراين اسرا را از راهي که در آن ساکناني بودند، گذراندند. يعني از شهري به شهري و از روستايي به روستايي، و آنها را مستقيماً از نجف به شام نبردند. در هر شهري که وارد مي‌شدند، همان قصه تکرار مي‌شود: زينب سخن مي‌گويد و مردم جمع مي‌شوند و از او مي‌پرسند: چه اتفاقي افتاد؟ تو کيستي؟

اين کار تا شام ادامه يافت. در شام نيز همان اتفاق افتاد. با اولين خطبه‌اي که زينب در قصر يزيد گفت، همه چيز روشن شد، تا جايي که همسر يزيد با پيراهنش خود را پوشاند و از قصر بيرون رفت و پافشاري کرد تا زينب و خاندان حسين وارد قصر شوند. جنبش از خانه يزيد آغاز شد. چه کند؟ آيا مي‌تواند همه را بکشد؟

هر کجا که اين بانو مي‌رود، مردم به جنبش مي‌افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشکار مي‌شود. در اندک زماني، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از اين بود که امت دانست که خودش مسئول است و مقصر. بايد گناهش را جبران کند و از آن توبه. بنابراين، نخستين وظيفه حضرت زينب، پاسداري از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسين است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسين(ع)، و رساندن خبر مصيبت‌ها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالي که بني اميه مي‌کوشيدند آنها را در بيابان دفن کنند. پس از مصيبت امام حسين(ع) و پايان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زينب در برابر ماست. ما به اين زن احترام مي‌گذاريم و او را بزرگ مي‌داريم. اين خانم، کاري را صورت داد که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اينها يک تجربه شکوهمند و تابناک، و واقعه‌اي عبرت آموز در برابر ماست و در مي‌يابيم، همان گونه که مرد مي‌تواند حسين باشد، زن مسلمان نيز مي‌تواند زينب باشد. اگر امام حسين نمونه‌اي است براي قهرمانان و کمالي است براي مردان. زينب نيز نمونه‌اي است براي زنان. آنچنان که مرد مسلمان مي‌تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نيز مي‌تواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نياز به ايمان و ايستادگي و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون». (62:10) (آگاه باشيد که بر دوستان خدا بيمي نيست و غمگين نمي‌شوند).

اين واقعه در برابر ماست و ما به سخني از سخنان امام حسين، هنگامي که از مکه خارج شد، توجه مي‌کنيم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، اريد الاصلاح في امه جدي ما استطعت، اريد لامر بالمعروف و النهي عن المنکر» (به خدا سوگند از روي سرمستي، طغيانگري، ظلم و فساد قيام نکردم. اصلاح در امت جدم را هر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم ). رسالت حسين و هدف حسين و شهادت حسين در اين سخن خلاصه مي‌شود. در اينجا اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا امت جد حسين، فقط در عصر امام حسين بودند، و آيا آن امت پايان يافتند يا هنوز هستند؟ آيا امر به معروف و نهي از منکر و اصلاح مردم، مخصوص ايام امام حسين بود و پايان يافت، يا اين که ما نيز از آن امت هستيم؟ ما نيز به اصلاح نيازمنديم، و به امر به معروف و نهي از منکر. طبيعتاً اين کار هميشگي است. پس ما هنوز در شرايط مناسب براي تحقق اهداف امام حسين هستيم. به سخن ديگر امام حسين در زمان خودش کشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهي از منکر کند. پس در زمانه ما و بنا بر تجزيه و تحليل خود او، اگر منکر ترک شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح؛ امام حسين به هدفش از شهادت رسيده است. و امروز هر اندازه که معروف ترک شود و به منکر عمل، و ميان مردم فساد اشاعه يابد، بدين معناست که در اين برهه از زمان و اين نسل از امت، خون امام حسين را به هدر داده است. آيا مي‌شنوي؟ ‌اي کسي که براي امام حسين اندوهگين هستي و بر امام حسين گريه مي‌کني، امروز هرچه فساد بيشتر شود و اصلاح جامعه کمتر، کمکي است براي به نابودي کشاندن اهداف امام حسين. اهدافي که امام حسين براي آنها کشته شد. پس امروز و در اين شرايط بزرگداشت شعاير و گوش فرا دادن به گريه، تنها وظيفه ما نيست، بلکه آنچه بر ما واجب است، ياري رساندن به امام حسين در اهدافش است. او خود به اين اهداف تصريح کرده است: «إنني ما خرجت أشرا ولا بطراً». اين کار براي پيروزي بر کسي يا براي کسي نبود، تا بگوييم تمام شد و ما راحت شديم. هرگز چنين نيست، بلکه رسالتي را که امام حسين آن روز هدف قرار داد، امروز نيز برجاست؛ زيرا که امت بر جاست. پس ما به جاي آن که امروز بگوييم و آرزو کنيم که: «ياليتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظيماً» (کاش با تو بوديم تا به سعادتي بزرگ نائل مي‌شديم)؛ مي‌توانيم او را ياري کنيم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازيم. اين کار شدني است و در برابر ماست. حالا خود دانيد‌اي مؤمنان، توجه به خود کنيد که نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگيتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه کنيد و هوشيار باشيد، و هر آنچه خود مي‌خواهيد، برگزينيد.

الله سبحانه و تعالي يهدينا سواءالسبيل وغفر الله لنا ولکم



 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 33
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اخبار
  • دل نوشته های طلاب
  • درمحضربزرگان
  • سربازنمونه
  • دستورالعمل های مجرب
  • سنگر
  • طب سنتی
  • مهارتهای زندگی
  • مناسبتها
  • اهل بیت
  • ولایت فقیه
  • احادیث
  • شهدا
  • شهدا
  • احادیث
  • پایان نامه ها
  • بسیج طلاب
  • بسیج طلاب
  • دعا
  • دعا
  • دعا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

لوگوی ما



ثانيه هاي انتظار

log

لینکها

آماربازدید

کد آمارگیر

درمحضر نور

دریافت کد ابزار آنلاین
بلاگ گروه مترجمین ایران زمین

روز شمار محرم

ابزار پرش به بالا
کدهای عکس و تصویر
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس